نگاهی به فیلم «بربادرفته» به بهانه‌ی درگذشت رفعت هاشم‌پور، دوبلور اسکارلت اوهارا

در سینما تمام قهرمان‌ها سرنوشت مشابهی ندارند. عوامل بسیاری باید دست به دست هم بدهند تا قهرمان به اسم خودش نه به نام فیلم بین فرهنگ عامه شناخته‌شده و محبوب باشد. مثلاً اینکه نام فیلم به نام قهرمان باشد (نمونه‌هایش در سینمای ما «قیصر» و «هامون» از آثار مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی است؛ هر دو کارگردان به خلق قهرمان‌های محبوبی که فیلم به نام آنهاست، معروف‌اند.) اما گاهی قهرمان‌ها بی آنکه هم‌نام فیلم باشند از اثر فراتر می‌روند و جاودان می‌شوند. (در سینمای ما مثلاً نایی «باشو غریبه‌ی کوچک» اثر بهرام بیضایی چنین ویژگی‌ای را دارد یا «حاج کاظم» آژانس شیشه‌ای ساخته‌ی ابراهیم حاتمی‌کیا.)

در سینمای هالیوود، که عصر کلاسیکش امروز برای ما و امریکایی‌ها و احتمالاً تمام سینه‌فیل‌های جهان زیبا، خاطره‌انگیز و دست‌نیافتنی است، اگر روزی شخصیت‌ها فراتر از فیلم‌ها در دل و ذهن مخاطبان نقشی ابدی می‌بستند، حالا این نام برندهای ابرقهرمانی است که جای آن قهرمان‌ها را گرفته‌اند. دیگر نه شخصیت‌های شبیه به انسان‌های عادی با توانایی‌های انسانی عادی که قدرتی خارق‌العاده و فو‌ق‌بشری است که مخاطب را به سالن‌های سینما می‌کشاند؛ ابرقهرمان‌هایی مثل بتمن، مرد آهنین، مرد عنکبوتی و امثالهم که حتی بازیگر مادام العمر هم ندارند. از اساس قهرمان واقعگرایانه‌ شبیه زندگی دیگر در باور مخاطب امروزی نمی‌گنجد.

اما زمانی بود که سینما قهرمان‌های مرد و زنی را تولید می‌کرد که بدون قدرتی فو‌ق‌بشری قابلیت ماندگاری داشتند و دفتر عمرشان سریع بسته نمی‌شد؛ و نهایت توانایی‌شان گذر از آتش جنگ با یک درشکه و اسب و یک زن وحشت‌زده، یک زن باردار و یک سیاهپوست برده بود. به همین خاطر است که همچنان امروز با همان قهرمان‌ها نوستالژی‌بازی می‌شود تا شاید این کمبود نیاز به قهرمان به گونه‌ای برطرف شود. مخصوصاً که بزرگان یک به یک با ما خداحافظی می‌کنند و به دیار باقی می‌پیوندند و داغی را در دلمان تازه می‌کنند. نمونه‌اش خانم رفعت هاشم‌پور، صداپیشه‌ی برجسته‌ی متعلق به عصر کلاسیک سینما و تلویزیون ما که هنوز قهرمان‌ها جایی میان ما داشتند و به جز بازیگر نقش‌شان در فیلم‌ها، حتی صداپیشگان‌شان را با خود جاودانه می‌کردند؛ قهرمان‌هایی مثل اسکارلت که از جمله مهم‌ترین قهرمان‌های منفی تاریخ سینماست.

به راحتی می‌توان ادعا کرد که هیچ شخصیت زنی از سینمای هالیوود به اندازه‌ی اسکارلت در ذهن مخاطب فارسی‌زبان برجسته نیست. برای شناختن او نیازی نیست حتماً سینه‌فیل باشی؛ بیگانه‌ترین خانه‌ها با سینما هم اسکارلت اوهارا را می‌شناسند؛ چرا که او از صرف یک شخصیت یا قهرمان فراتر رفته است. و اگر بخواهیم بگوییم تمام عوامل دست به دست هم داده‌اند تا این شخصیتِ تا این اندازه شبیه زندگی اما متفاوت از زمانه‌ی خود بدرخشد، بدون شک بازی ویوین لی (برای هالیوود) و صداپیشگی خانم هاشم‌پور (برای ما) مهم‌ترین عامل بوده‌اند.

ویوین لی که برای به دست آوردن این نقش تلاش زیادی کرده و اصلاً گویا به پیشنهاد خود او بوده که رمان «بربادرفته» شاهکار مارگارت میچل به فیلم سینمایی تبدیل شده است، در زنده کردن شخصیت اسکارلت و یکی از مثلث‌های عاشقانه‌ی حسرت‌برانگیز تاریخ ادبیات از جان خود مایه گذاشته است. به گفته‌ی دست‌اندرکاران فیلم، آن زمان هر کسی نمی‌توانست آن وحشی‌گری و سرکشی شخصیت اسکارلت را به حقیقت تبدیل کند و از معدود بدمن‌های محبوب تاریخ سینما را خلق کند. و خانم هاشم‌پور که گویا از نسخه‌ای که در دست است و در واقع دومین دوبله‌ی این فیلم به حساب می‌آید، ناراضی است با صدایی کمی بزرگ‌تر از سن اسکارلت، زن قدرتمند و در عین حال شکننده‌ای را خلق کرده است که در ما همذات‌پنداری عمیقی ایجاد می‌کند.

این از شگفتی‌های دوبله است که صداپیشه تا این اندازه می‌تواند خودش را به شخصیت اصلی نزدیک کند. هستند نمونه‌هایی از دوبله‌ی فارسی آثار کلاسیک که نسخه‌ی اصلی‌شان دقیقاً به دلیل همین حس نزدیکی فرهنگی و زبانی نهفته در فیلم برای مخاطب فارسی‌زبانی که حالا امکان تماشای فیلم با زیرنویس را دارد، دشوار است. به عنوان مثال، بازیگری همچون الیزابت تیلور که صدای زیر و نازکی دارند در دوبله به زبان فارسی با صداپیشه‌ای همچون ژاله کاظمی (در فیلم «گربه‌ی روی شیروانی داغ») با تصویر متفاوتی از خود واقعی‌شان در ذهن مخاطب فارسی‌زبان حک می‌شوند. یعنی شخصیت‌هایشان با صدای دوبلور به مراتب‌ باورپذیرتر از صدای خودشان است. اما خانم هاشم‌پور در «بربادرفته» موفق شده است مخرج آوایی خود را با مخرج آوایی بازیگر یکی کند. تمام صداپیشگان «بربادرفته» در نزدیک شدن به نسخه‌ی اصلی شخصیت‌ها موفق بوده‌اند و نسخه‌ی دوبله‌ی فارسی «بربادرفته» از معدود فیلم‌های کلاسیکی است که البته به جز چند مورد، تفاوت زیادی با نسخه‌ی اصلی انگلیسی‌زبان ندارد. (و تماشای هر دو نسخه می‌تواند به یک اندازه رضایت‌بخش باشد.)

آن چند مورد هم شامل حال خانم هاشم‌پور نمی‌شود. این ترجمه است که در چند مورد به سیاق همیشگی به دلیل اختلافات فرهنگی و ملاحظات اخلاقی به کل عوض شده است، موسیقی متنی که به رسم و البته به دلیل کمبود امکانات در دوبله‌ی سنتی، در بعضی سکانس‌های در سکوت فیلم به آن اضافه شده است و بار احساسی‌ای که به طور کلی در نسخه‌ی دوبله تشدید و سنگین‌تر شده است تا احتمالاً مخاطب فارسی‌زبان را بیشتر تحت تأثیر بگذارد؛ که در این کار موفق می‌شود.

قصه‌ی تلخ مثلت عاشقانه‌ای که در بطن جنگ داخلی امریکا به دلیل اختلاف بر سر موضع شمال و جنوب نسبت به مسئله‌ی برده‌داری و تجزیه‌طلبی بخشی از ایالت‌های جنوبی امریکا در «بربادرفته» روایت می‌شود، (با محاسبه‌ی نرخ تورم) پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما و یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های فرهنگ عامه را در سطح جهانی ساخته است که جز تحسین و ستایش سخت می‌توان رویکرد دیگری نسبت به آن داشت؛ چیزی در زمره‌ی مقدسات دست‌کم برای مخاطب طرفدار نوستالژی و دوران کلاسیک. البته که فیلم به خاطر تصویری که از برده‌داری در جنوب و همین‌طور خشونت خانگی در ازدواج به نمایش می‌گذارد متهم به دروغ و عادی‌سازی این پدیده‌‌های غیرانسانی است و حتی نمایش آن در بعضی پلتفرم‌های پخش آنلاین ممنوع شده است. با معیارهای امروزی این اتهامات منطقی به نظر می‌آیند اما تکلیف مهر و دلبستگی مخاطبان به این شخصیت‌ها و قصه‌ها چه می‌شود؟

اگر سیاهپوستان همراه خانواده‌ی اوهارا از خدمت به آنها راضی‌اند و ما امروز از این تصویر آزرده‌خاطر می‌شویم، نمی‌توانیم انکار کنیم که «بربادرفته» در به تصویر کشیدن تبعات ناشی از جنگ‌های همیشه بی‌دلیل و غم از دست رفتن شکوه تاریخ یک ملت فوق‌العاده عمل کرده است؛ جنگ‌های به نام وحدت و سازندگی اما به کام قدرت‌ها و صاحبان سرمایه. وقتی جایی از فیلم رت باتلر در مهمانی دوازده بلوط به مردان متعصب جنوبی حقیقت جنوب در برابر شمال، مزارع پنبه‌ی جنوب در برابر کارخانه‌های شمال، را یادآور می‌شود ما با بخشی از تاریخ مواجه می‌شویم که ناگزیر به تن دادن به پیشرفت و شکوفایی و گذر از سنت‌گرایی و گذشته‌گرایی است و برای این هدف حاضر است حتی با هم‌وطن خود بجگند.

تمام جذابیت شخصیت اسکارلت اوهارا و رت باتلر به همین حرکت کردن روی این مرز است؛ مرز عرق به خاک و وطن و گرایش به رشد و پیشرفت. آنچه این دو شخصیت را ماندگار و تا این اندازه ملموس و قابل درک می‌کند، تناقضی است که انسان در مرحله‌ی گذار را در جنگ میان کشش ریشه و میل به پرواز، جمع‌گرایی و فردگرایی، گیر می‌اندازد. تناقضی که پدر اسکارلت را که متعلق به نسل باشکوه است بعد از جنگ به جنون می‌کشاند، یا محبوب اسکارلت، اشلیِ سرسپرده به گذشته را از زندگی ناامید می‌کند. اسکارلت و رت در این قصه‌ی همچون جنگ تلخ و ناکام اگرچه در دسته‌ی بازماندگان قرار می‌گیرند اما سرنوشتشان محکوم به جدایی و فناست. حتی اگر، چنان‌که اسکارلت می‌گوید، فکر امروز را به فردا موکول کنند.

هالیوود مدت‌هاست در فرایند بازسازی سینمای کلاسیک است و در بعضی موارد نسبتاً موفق هم عمل کرده است. بحران‌های اقتصادی، جنگ‌های واقعی و سایبری و نومیدی حاصل از این بحران‌ها که گریبان جوامع انسانی را گرفته است، این دستگاه غول تولید و مخابره‌ی فکر را بر آن وا داشته است که با بازسازی سینمای کلاسیک و استفاده از عنصر نوستالژی هم به‌گونه‌ای امید را به جهان تزریق کند و هم مخاطبان سینما را به سالن‌های سینما برگرداند. اما بعد از بازسازی‌های چون «مری پاپینز» و به تازگی «داستان وست‌ساید» و چند مورد دیگر هنوز به سراغ مقدسات سینما مثل «بربادرفته» نرفته است. شاید به خاطر موضعی است که باید نسبت به مسئله‌ی برده‌داری داشته باشد و این با توجه به پروتکل‌های امروز هالیوود نسبت به مسئله‌ی نژاد و زنان مستلزم تغییر بخش‌های زیادی از قصه و فیلمنامه خواهد بود و در این صورت، دیگر نه «بربادرفته» که اثری مستقل تولید خواهد شد که شاید به مذاق طرفدارانش خوش نیاید. از آنجا که ما هم از چرخه‌ی جهان جدا نیستیم و از دوران طلایی دوبله‌ی خود فاصله گرفته‌ایم، حالا با رفتن بزرگان دوبله‌مان و با وجود پدیده‌ی زیرنویس در فیلم‌های غیرفارسی‌زبان و بی‌نیازی از دوبله به احتمال زیادی نمی‌توانیم اسکارلت را دوباره، آن گونه که باید،زنده کنیم.

شناسنامه‌ی فیلم «بربادرفته»

محصول: ۱۹۳۹
کارگردان: ویکتور فلمینگ
نویسنده: سیدنی هاوارد
موسیقی: ماکس اشتاینر
بازیگران:
کلارک گیبل، ویوین لی، لسلی هاوارد، اولیویا دی هاویلند
خلاصه داستان: اسکارلت اوهارا، دختر دردانه‌ی یک خانواده‌ی متمول و سنتی جنوبی که تمام مردان شهر شیفته‌ی زیبایی و بی‌پروایی او هستند، در آغاز جنگ داخلی امریکا دل در گرو پسر یکی از دوستان خانوادگی به نام اشلی دارد که پاسخ عشق او را نمی‌دهد و با ملانی از بستگانش ازدواج می‌کند. جنگ از راه می‌رسد و سرنوشت را به مسیر متفاوتی می‌برد که آینده‌ی پر فراز و نشیبی را برای اسکارلت و خانواده‌اش رقم می‌زند.
امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰ از ۱۰۰
امتیاز متاکریتیک به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰

فناوری
 

آخرین اخبار

برچسب‌های پربازدید

 

وبگردی