۱۰ بازیگر که ۲ فیلم عالی در سال ۲۰۲۱ داشتند

حتی اگر بازیگری در عالم سینما موفق باشد، باز هم ساختن یک کارنامه‌ی قابل دفاع برایش آسان نیست؛ چرا که بازیگر باید از کارت‌هایی که در اختیار دارد به خوبی استفاده کند و بین پیشنهادهایی که دریافت می‌کند، بهترین‌ها را انتخاب کند. این موضوع به چند عامل اساسی بستگی دارد. در این لیست به ۱۰ بازیگری اشاره شده است که دو فیلم خوب در سال ۲۰۲۱ داشتند و توانستند سال خوبی را پشت سر بگذرانند و کارنامه‌ی خوبی ثبت کنند.

یکی از اولین شرایط برای موفقیت در عالم بازیگری، داشتن توانایی برای اجرای هر نقشی است. در تاریخ سینما بازیگران بسیاری بوده‌اند که فقط یک نقش خاص را مدام تکرار کرده‌اند و ماندگار نشده‌اند و اگر استثناهایی هم در این زمینه وجود دارد به شانس و اقبال آن‌ها و تیپ معرکه‌ای برمی‌گشته که خلق کرده‌اند. عامل دیگر داشتن یک کارگزار خوب، با روابط و نفوذ بسیار بالا است. در سینمای امروز حضور چنین آدمی در کنار هر بازیگری واجب است و آن فرد هر چه بیشتر در میان اهالی سینما نفوذ داشته باشد، به موکل خود بیشتر کمک می‌کند.

موضوع بعدی که کمک می‌کند یک بازیگر بتواند کارنامه‌ی کاری خوبی از خود به جا بگذارد، برقرار کردن یک تعادل میان فیلم‌های عظیم و پر سر و صدا و فیلم‌های به اصطلاح هنری است. چنین عاملی باعث می‌شود که بازیگر هم میان عامه‌ی مردم شناخته شود و هم توسط مخاطبان جدی سینما و منتقدان مورد توجه قرار گیرد. البته که همه‌ی این عوامل به وجود همان مورد اول در وجود بازیگر برمی‌گردد؛ اگر او از توانایی لازم برخوردار نباشد و مدام تلاش نکند و سطح کار خود را ارتقا ندهد، بهترین کارگزار یا مدیر برنامه هم نمی‌تواند از او چهره‌ای محبوب و موفق بسازد و اگر بر حسب اتفاق هم با یکی دو فیلم چنین کند، آن بازیگر چند صباحی در صدر می‌ماند و زود فراموش می‌شود.

البته که همواره عنصر شانس در موفقیت هر فردی دخیل است؛ گاهی پروژه‌هایی که روی کاغذ بی‌نظیر به نظر می‌رسند و امید به موفقیت آن‌ها می‌رود، به اثر خوبی تبدیل نمی‌شوند و همه را ناامید می‌کنند و با سر زمین می‌خورند. گاهی پیشنهادها با هم تداخل پیدا می‌کند و ممکن است بازیگری بدون آن که خود اطلاع داشته باشد، انتخاب اول کارگردانی باشد اما به دلیل همزمانی پروژه‌ای که آن بازیگر قبلا قراردادش را امضا کرده با فیلم آن کارگردان، هیچ‌گاه امکان همکاری فراهم نشود. پس باید همه‌ی اتفاقات دست به دست هم دهد تا بازیگری کارنامه‌ای خوب از خود به جا بگذارد.

اینکه بازیگری در یک سال، یک فیلم خوب داشته باشد کمک بسیاری به شناخته شدن او و البته ماندگاری‌اش در ذهن مخاطب می‌کند. چنین موضوعی باعث می‌شود تا فیلم‌سازان بیشتری او را ببینند و خواهان حضور وی در فیلم خود باشند. جناب کارگزار هم بیشتر می‌تواند فعالیت کند و دست بازتری برای ارائه‌ی موکلش به تهیه کنندگان مختلف و تبلیغ در اطراف او دارد. حال در سال گذشته برخی از بازیگران توانستند دو فیلم خوب بازی کنند و به جایگاهی ممتاز دست یابند. پس قطعا سال ۲۰۲۱ برای آن‌ها سالی فراموش نشدنی خواهد بود.

۱۰. نومی راپاس برای فیلم‌های «بره» و «سفر» (lamb/ the trip)

فیلم بره

  • کارگردان فیلم بره: ولادیمیر یوهانسون
  • کارگردان فیلم سفر: تامی ویرکولا

نومی راپاس به خاطر بازی در فیلم دختری با خالکوبی اژدها (the girl with dragon tattoo) به کارگردانی نیلس آردن اپلو محصول کشور سوئد، به سال ۲۰۰۹ و دنباله‌های آن توانست به شهرتی جهانی برسد. آن اثر که خودش اقتباسی از روی رمانی جنایی بود آنقدر مورد توجه قرار گرفت که فیلم‌ساز سرشناسی مانند دیوید فینچر هم وسوسه شود که اقتباس خود از کتاب را ارائه دهد. نومی راپاس در آن فیلم نقش دختری به نام لیزبت سالاندر را بازی می‌کرد که از مشکلات عدیده‌ی روحی رنج می‌برد و توسط جامعه مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفت؛ چرا که هم شیوه‌ی زندگی متفاوتی داشت و هم دوست نداشت که همرنگ جامعه شود.

راپاس همواره حضور در پروژه‌هایی را پذیرفته که او را به چالش بکشد و کمتر وی را در آثاری کم سر و صدا و درام‌هایی معمولی با شخصیت‌های معمولی دیده‌ایم. او کماکان در نقش دختران و زنان دردسرساز یا آدم‌هایی با زندگی عجیب و غریب موفق‌تر از قرار گرفتن در قالب شخصیت‌هایی معمولی با یک زندگی معمولی است و به نظر می‌رسد که راپاس این پرسونا را آهسته آهسته و از روی آگاهی برای خود دست و پا کرده است.

او در سال ۲۰۲۱ هم دو فیلم این چنینی، با شخصیت‌های این چنینی بر پرده داشت؛ فیلم‌هایی که می‌توان آن‌ها را عجیب هم توصیف کرد. در فیلم سفر او نقش زنی را بازی می‌کند که قصد دارد شریک زندگی خود را بکشد، غافل از اینکه طرف مقابل هم چنین قصدی دارد. سازندگان از این قصه یک کمدی سیاه بیرون کشیده‌اند که تفاوت آشکاری با کمدی‌های مرسوم سینمای هالیوود دارد و از جنبه‌هایی به سینمای روشن‌فکرانه‌ی اروپایی (با توجه به اینکه اثری نروژی است) نزدیک است. اگر داستان فیلم سفر عجیب به نظر می‌رسد و شخصیت‌ها از آن عجیب‌تر، صبر کنید تا با فیلم بره روبه‌رو شوید.

در فیلم بره نومی راپاس نقش زنی کشاورز را بازی می‌کند که بچه‌دار نمی‌شود. رابطه‌ی او با شوهرش رو به سردی است تا اینکه روزی یکی از گوسفندهای مزرعه، بره‌ای به دنیا می‌آورد که نیمی از آن انسان است و نیمی گوسفند و این زوج عجیب و غریب تصمیم می‌گیرند تا از آن بره مانند فرزند خود مراقبت کنند. داستان فیلم بره و سر و شکل آن آشکارا ترسناک است و البته همه چیز در آن پر از رویا است.

کمتر پیش می‌آید که بازیگری دو فیلم تا به این اندازه متفاوت در یک سال بازی کند و در هر دو هم موفق باشند. اگر هر دوی این فیلم‌ها را ندیده‌اید، خود را برای یک غافلگیری بزرگ آماده کنید و توجه داشته باشد که با وجود تفاوت بارز دو فیلم و شخصیت‌های آن‌ها، کاراکتر نومی راپاس در هر دو، در یک نقطه مشترک است: انگار او در قالب آدم‌های عجیب و غریب راحت‌تر است.

۹. کیت استنفیلد برای فیلم‌های«یهودا و مسیح سیاه» و «سخت‌تر سقوط می‌کنند» (Judas and the black Messiah/The harder they fall)

فیلم یهودا

  • کارگردان فیلم یهودا و مسیح سیاه: شاکا کینگ
  • کارگردان فیلم سخت‌تر سقوط می‌کنند: جیمز ساموئل

مدت‌ها است که سینمای آمریکا بازیگر بزرگ سیاه پوستی را به علاقه‌مندان سینما معرفی نکرده است و این دقیقا خلاف تمام آن چیزهایی است که امروزه تبلیغشان را می‌کند. در دوران گذشته که هنوز مسأله‌ی نژادپرستی تا این اندازه رسانه‌ها، از جمله سینما را تحت تأثیر خود قرار نداده بود و فیلم‌سازان راه خود را می‌رفتند، بازیگران بزرگی مانند دنزل واشنگتن، مورگان فریمن یا هالی بری در سینمای آمریکا ستاره شدند و راه خود را در میان غول‌های سینما باز کردند. حال بازیگری ظهور کرده که می‌توان به آینده‌ی او امیدوار بود، چرا که توانایی‌هایی برای ارائه کردن و بروز خود دارد.

کیت استنفیلد در سال ۲۰۱۲ و با فیلم ۱۲ موقتی (short term 12) کار خود را آغاز کرد و در فیلم برو بیرون (get out) درخشید. با چنین کارنامه‌ای به نظر می‌رسد که وی خوب می‌داند چه انتخاب‌هایی داشته باشد و البته احتمالا کارگزاران و مشاوران خوبی هم اطراف خود دارد. به همین دلیل این اولین باری نیست که او دو فیلم خوب در یک سال دارد. سال ۲۰۱۹ کیت استنفیلد دو فیلم چاقوکشی (knives out) و جواهرات تراش نخورده (uncut gems) را بر پرده داشت؛ البته نقش او در آن فیلم‌ها بیشتر فرعی بود تا اصلی اما به دیده شدن وی کمک کرد تا راهی را که آهسته و پیوسته آغاز کرده بود، به درستی طی کند.

در ابتدای سال ۲۰۲۱ کیت استنفیلد برای بازی در فیلم یهودا و مسیح سیاه نامزد دریافت جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد. موردی که البته بسیار عجیب بود چرا که او در آن فیلم نقش اصلی است و تمام داستان به خاطر اعمال او است که شکل می‌گیرد. داستان فیلم یهودا و مسیح سیاه، الهام گرفته از حوادث واقعی است و به زندگی و مرگ و در واقع ترور فرد همپتون، رهبر تشکیلات پلنگ‌های سیاه در شیکاگو و در دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی اشاره دارد که توسط یک مأمور نفوذی اف بی آی لو می‌رود و در آخر کار در یک حادثه‌ی خونین کشته می‌شود. کیت استنفیلد نقش آن مرد نفوذی را بازی می‌کند. مردی که هیچ شناختی از سیاست ندارد و یک لمپن به تمام معنا است و البته نقش سختی هم هست که استنفیلد از پس ارائه‌ی آن به خوبی برآمده است.

از سوی دیگر او در سال ۲۰۲۱ فیلم دیگری هم بر پرده داشت که تفاوت آشکاری با فیلم قبلی دارد. او در فیلم سخت‌تر سقوط می‌کنند بازی کرد که یکی از وسترن‌های نسبتا موفق سال بود و تفاوتی آشکار هم با دیگر وسترن‌ها داشت؛ در این جا همه‌ی بازیگران فیلم سیاه پوست بودند و شاید به همین دلیل هم چندان نمی‌شد فیلم را باور کرد اما نقش آفرینی استنفیلد یکی از نقاط قوت آن به شمار می‌رفت. این فیلم البته نشان دهنده‌ی نکته‌ی دیگری هم بود: اینکه با گذشت زمان کیت استنفیلد حلقه‌ی مفقوده‌ی کارنامه‌ی بازیگری خود را هم پرورش می‌دهد و آن هم عدم وجود کاریزمای کافی در وجود او است؛ موردی که بازیگران سیاه پوست بزرگی مانند دنزل واشنگتن و مورگان فریمن به وفور از آن بهره برده‌اند.

۸. فرانسیس مک‌دورمند برای فیلم‌های «تراژدی مکبث» و «گزارش فرانسوی» (Tragedy of Macbeth/ French dispatch)

فیلم تراژدی مکبث

  • کارگردان فیلم تراژدی مکبث: جوئل کوئن
  • کارگردان فیلم گزارش فرانسوی: وس اندرسون

فرانسیس مک‌دورمند سال‌های باشکوهی در طول دوران فعالیت خود داشته است و یکی از پر افتخارترین بازیگران زن تاریخ سینما است. به همین دلیل اینکه در طول یک سال دو فیلم خوب بر روی پرده داشته باشد، اصلا چیز عجیبی نیست اما باید این را هم در نظر داشت که او اساسا بازیگر گزیده‌کاری است و به همین دلیل بسیاری از سال‌های فعالیتیش، یک اثر و گاهی هم هیچ فیلمی بر پرده نداشته است.

فرانسیس مک‌دورمند تا کنون موفق شده سه بار جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن را از آن خود کند: برای فیلم‌های فارگو (fargo) اثر برادران کوئن، سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزری (three billboards outside ebbing Missouri) اثر مارتین مک‌دانا و همین سال گذشته به خاطر بازی در فیلم سرزمین خانه به دوش‌ها (nomadland) به کارگردانی کلویی ژائو.

در سالی که گذشت او به خاطر دو فیلم نام خود را دوباره سر زبان‌‌ها انداخت. اول فیلم غریب وس اندرسون با نام گزارش فرانسوی که در آن نقش خبرنگاری را بازی می‌کرد که به دل جنبشی دانشجویی می‌زد و با سردسته و رهبر جنبش سر و سری پیدا می‌کرد. او در این فیلم هم به خوبی جنبه‌های شیطنت آمیز نقش را پرورش داد و هم به خوبی توانست خجلت‌های آدمی وسواسی را اجرا کند. این باعث شده بود تا اپیزود مربوط به او جذاب‌ترین اپیزود فیلم باشد و هنر بازیگری وی بار دیگر مورد ستایش قرار گیرد.

از سوی دیگر در اولین فیلم جوئل کوئن بدون برادرش ایتان یعنی تراژدی مکبث حاضر شد و شاه نقش لیدی مکبث را بازی کرد. لیدی مکبث از آن نقش‌هایی است که هر بازیگر زنی آرزو دارد که روزی در قالب آن قرار گیرد. جوئل کوئن فیلم را به شیوه‌ای اکسپرسیونیستی ساخته بود و تقریبا تمام جاوه‌های جنون‌آمیز شخصیت‌ها را حفظ کرد. به همین دلیل فرصت مناسبی در اختیار بازیگرها قرار داشت تا بتوانند هنر خود را بر پرده نمایش دهند. این موضوع با آن مونولوگ‌های طولانی لیدی مکبث و هم چنین دوربینی که مدام نمای درشت بازیگر را در قاب خود قرار می‌داد، فرصت بیشتری در اختیارفرانسیس مک‌دورمند قرار داده بود که خودنمایی کند.

۷. استفن گراهام برای فیلم‌های «نقطه جوش» و «کمک» (Boiling point/ Help)

فیلم نقطه جوش

  • کارگردان فیلم نقطه جوش: فیلیپ بارانتینی
  • کارگردان فیلم کمک: مارک ماندن

استفن گراهام از آن بازیگرانی است که کار خود را همیشه به خوبی انجام می‌دهد. اما با توجه به چهره‌ی خاصش هیچ‌گاه نتوانسته خود را تا حد یک ستاره‌ی بزرگ بالا بکشد. به همین دلیل او را بیشتر در قالب نقش‌های فرعی به یاد داریم تا نقش اصلی یک فیلم بزرگ. اما در همان حضورهای کوتاه هم به خوبی توانسته هنرنمایی کند و میخ خود را بکوبد. برای پی بردن به این موضوع و درک توانایی‌های بینظیر او، فقط کافی است تا بازی‌های وی در فیلم‌هایی مانند مجموعه‌ی دزدان دریایی کارائیب یا فیلم قاپ‌زنی (snatch) اثر گای ریچی یا دشمنان ملت (public enemies) به کارگردانی مایکل مان را به یاد بیاورید.

اما اگر قرار باشد فیلمی جمع و جور بسازید که اساسا نیازی به حضور یک ستاره گران ندارد و به هنر بازیگری بازیگر بیشتر نیاز دارید، استفن گراهام گزینه‌ی قابل اعتمادی است. می‌توان او را خبر کرد و نقش را به وی سپرد تا حضورش بر پرده مخاطب جدی سینما را با خود همراه کند. پس از این منظر در واقع با بازیگر دست کم گرفته شده‌ای روبه‌رو هستیم که هیچ‌گاه به حق خود در طول کارنامه‌اش نرسیده است.

استفن گراهام در سال ۲۰۲۱ دو فیلم مهم بازی کرد؛ اولی فیلمی سینمایی با نام نقطه جوش بود که به خاطر اجرای تمام اثر در یک برداشت بلند مورد توجه قرار گرفت. این شیوه‌ی اجرا طبیعتا انرژی بسیاری از همه‌ی عوامل فیلم به ویژه بازیگران می‌گیرد و نیاز به تمرین‌های بسیاری هم دارد. یک اشتباه کوچک ممکن است تمام کار طاقت‌فرسای عوامل را بر باد دهد پس احتیاط بسیاری لازم است تا چنین موضوعی پیش نیاید. در این جا استفن گراهام نقش اصلی را بازی می‌کند؛ نقش سرآشپز رستورانی که در همان ابتدای کارش هم پر رونق شده و باید به سفارش مشتریان برسد و هم باید به فکر منتقدی باشد که از راه رسیده تا درباره‌ی رستوران او بنویسد و هم به فکر پرسنلی باشد که مدام از زیر کار در می‌روند. همه‌ی این‌ها هم درست در همان روزی اتفاق می‌افتد که او با مشکلی خارج از محل کارش روبه‌رو شده است.

از سوی دیگر استفن گراهام در یک فیلم تلویزیونی با نام کمک هم حاضر شد. در این فیلم او نقش مردی را بازی می‌کرد که از مراحل اولیه‌ی بیماری آلزایمر رنج می‌برد. همین مشکل برای او به قدر کافی دردناک است تا اینکه پاندمی کرونا به انگلستان می‌رسد و بر مشکلات وی اضافه می‌کند. فیلم کمک بسیار به هنرنمایی بازیگرانش وابسته است و به همین دلیل حضور بازیگر توانایی مانند استفن گراهام برای این سریال موهبت بزرگی به شمار می‌رود. اگر موفق به تماشای این دو اثر او در طول سال ۲۰۲۱ شده‌اید، حتما با این نظر نگارنده موافق هستید که گراهام لیاقت توجه بیشتری از آن چه که تاکنون نصیبش شده را دارد.

۶. مت دیمون برای فیلم‌های «استیل‌واتر» و «آخرین دوئل» (Stiilwater/ The last duel)

فیلم استیل‌واتر

  • کارگردان فیلم استیل‌واتر: توماس مک‌کارتی
  • کارگردان فیلم آخرین دوئل: ریدلی اسکات

مت دیمون نیازی به تعریف و تمجید زیادی ندارد. او هم در بلاک باسترهایی سینمایی بسیاری درخشیده و هم در فیلم‌های جمع و جور مستقل هنرنمایی کرده است. کارنامه‌ی کاری او اما به همین جا ختم نمی شود؛ مت دیمون نویسنده‌ی توانایی هم هست و چندتایی فیلم‌نامه‌ی خوب به ویژه با همکاری دوست خود یعنی بن افلک نوشته است. پس با بازیگر همه فن حرفی روبه‌رو هستیم که هم کارگردان‌های بزرگی مانند مارتین اسکورسیزی به او اعتماد دارند و هم خودش دست به قلم است و می‌تواند مثل مورد فیلم ویل هانتینگ خوب (good will hunting) برای خود شاه نقش‌هایی کلیدی بنویسد.

اگر به کارنامه‌ی کاری او و جوایزی که به دست آورده نگاهی بیاندازید متوجه خواهید شد که مت دیمون در نویسندگی حتی موفق‌تر از بازیگری بوده است. او تاکنون موفق به کسب جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگری نشده است و فقط یک بار به خاطر فیلم مریخی (martian) موفق شده که گلدن گلوب را از آن خود کند. چند نامزدی اسکار، حداکثر چیزی بوده که اعضای آکادمی علوم و هنرهای سینمایی به خاطر بازی‌هایش به او اعطا کرده در حالی که مت دیمون موفق شده اسکار بهترین فیلم‌نامه را برای همین فیلم ویل هانتینگ خوب از آن خود کند.

در سال ۲۰۲۱ او دو فیلم مهم بر پرده‌ی سینماها داشت. اولی فیلمی متفاوت از تولیدات مرسوم هالیوودی است با نام استیل‌واتر. فیلم داستان پدری را بازگو می‌کند که به فرانسه سفر می‌کند تا به دختر به زندان رفته‌اش کمک کند. دختر ادعا می‌کند که خلافی مرتکب نشده و همه چیز یک پاپوش بیشتر نیست و پدر هم که او را باور دارد تصمیم دارد دست به عمل بزند تا شاید دخترش را نجات دهد. از سوی دیگر او گذشته‌ی مبهمی دارد و هیچ‌گاه اطراف دخترش نبوده تا برای وی پدری کند. همه‌ی این‌ها باعث می‌شود که تصور کنیم با فیلمی از جنس فیلم ربوده‌شده (taken) با بازی لیام نیسون روبه‌رو هستیم و مت دیمون هم قرار است نقش مردی بزن بهادر را بازی کند که نفس کش می‌طلبد. اما خیلی زود فیلم استیل‌واتر راهش را از یک فیلم اکشن جدا می‌کند و به عمق شخصیت خود می‌زند.

دومین فیلم با بازی مت دیمون یک درام تاریخی به کارگردانی ریدلی اسکات بزرگ است. در اینجا او نقش مردی را بازی می‌کند که سعی می‌کند شرافت و آبروی خود را حفظ کند اما ماجراهای او به یک دوئل خونین با صمیمی‌ترین دوست دیروز و دشمن امروزش گره می‌خورد. در اینجا نقش اصلی فیلم بر عهده‌ی جودی کومر است که نقش همسر شخصیت مت دیمون را بازی می‌کند. موضوع فیلم هم اطراف وی شکل می‌گیرد اما در اصل فیلم آخرین دوئل سه بازیگر اصلی دارد که آخری هم آدام درایور است. مثلثی که اطراف شخصیت‌های این سه بازیگر شکل می‌گیرد درام را به پیش می‌برد و فیلمی می‌سازد که یک سکانس دوئل باشکوه حسن ختامش را می‌سازد.

۵. بردلی کوپر برای فیلم‌های «کوچه کابوس» و «لیکریش پیتزا» (Nightmare alley/ Licorice pizza)

فیلم کوچه کابوس

  • کارگردان فیلم کوچه کابوس: گیلرمو دل‌تورو
  • کارگردان فیلم لیکریش پیتزا: پل توماس اندرسون

شایعاتی وجود دارد که خبر از انتخاب لئوناردو دی‌کاپریو به عنوان اولین انتخاب کارگردانان فیلم‌های کوچه کابوس و لیکریش پیتزا یعنی گیلرمو دل‌تورو و پل توماس اندرسون برای نقش‌هایی می‌دهد که در آخر به بردلی کوپر رسید. ظاهرا بعد از رد شدن آن پیشنهادها توسط دی‌کاپریو، انتخاب دوم هر دو کارگردان بردلی کوپر بوده و این دو معنای متفاوت دارد؛ اول اینکه بردلی کوپر امروزه ستاره‌ی بزرگی در حد لئوناردو دی‌کاپریو است و دوم اینکه با توجه به وضعیت سینمای امروز، دسترسی و بستن قرارداد با دومین ستاره‌ی مورد نظر، برای هر کارگردانی موفقیت و البته خوش شانسی مهمی به حساب می‌آید.

بردلی کوپر از اوایل قرن حاضر کارش را به طور جدی در هالیوود آغاز کرد و آهسته آهسته به جایگاه ستاره‌ای امروز رسید. او ناگهان با بازی در یک فیلم خاص، تبدیل به ستاره نشد. همین آهسته و پیوسته طی کردن مسیر باعث شده تا او هم رشد کند و هم قدر جایگاهی که در عالم سینما دارد را بداند. چرا که می‌داند چه مسیری را طی کرده تا به جایگاه یک ستاره برسد. چنین بازیگرانی بیش از دیگرانی که یک شبه ره صد ساله رفته‌اند قدر جایگاه خود را می‌دانند و اهمیت انتخاب‌های خوب را درک می‌کنند.

کوپر در سال ۲۰۲۱ در دو فیلم کاملا متفاوت دو نقش کاملا متفاوت بازی کرده و در هر دو هم می‌درخشد. ابتدا فیلم کوچه کابوس به کارگردانی دل‌تورو بر پرده‌ی سینماها نقش بست و بازی او در قالب نقش اصلی فیلم مورد توجه قرار گرفت. داستان فیلم کوچه کابوس در دهه‌‌های سی و چهل میلادی می‌گذرد و حکایت مردی است که پس از ارتکاب جنایت به دار و دسته‌ی یک سیرک سیار می‌پیوندد و در آن جا هم به دنبال به دست آوردن موفقیت به هر قیمتی است و حاضر است تا هر جنایتی مرتکب شود. سر و شکل فیلم که یادآور سینما و فیلم‌های همان دوران است بسیار مورد توجه قرار گرفت و بازی تمام بازیگران آن هم مورد تحسین منتقدان واقع شد.

اگر در فیلم کوچه کابوس بردلی کوپر در قالب نقش اصلی و ضدقهرمان فیلم ظاهر شده، در فیلم لیکریش پیتزا او فقط در یکی از خرده روایت‌های فیلم پل توماس اندرسون حضور دارد. فیلم اندرسون متشکل از تعدادی موقعیت متفاوت است که تنها وجه اشتراک آن‌ها حضور دو شخصیت اصلی در دل تمام آن‌ها است. این موقعیت‌های متفاوت در نهایت کلیتی واحد می‌سازند که روایت یک عشق و عاشقی عجیب و غریب است. بردلی کوپر در این فیلم در قالب مردی به نام جان پترز که تهیه کننده فیلم و آرایشگر و همسر بازیگر بزرگی مانند باربارا استرایسند بوده، ظاهر می‌شود و تصویر مردی دم‌دمی مزاج و البته مغرور را نمایش می‌دهد که توسط شخصیت‌های اصلی حسابی تنبیه می‌شود. جلوه‌های طنز و کمدی‌ این شخصیت در تضاد آشکار با تلخی‌ها و شقاوت شخصیت فیلم کوچه کابوس قرار دارد اما حضور بردلی کوپر در هر دو فیلم موهبتی برای آن‌ها است.

۴. تیلدا سوئینتون برای فیلم‌های «مموریا» و «سوغات: قسمت دوم» (Memoria/ The souvenir: part two)

فیلم مموریا

  • کارگردان فیلم مموریا: اپیچاتپونگ ویراستاکول
  • کارگردان فیلم سوغات: جوآنا هاگ

تیلدا سوئینتون بازیگر عجیب و غریبی در تاریخ سینما است. هم سر و شکل و هم طرز حرف زدنش با همه‌ی بازیگران متفاوت است و همین موضوع هم او را به گزینه‌ی مناسبی برای بازی در نقش زن‌های عجیب و غریب تبدیل می‌کند. ظاهر متفاوتش خبر از یک روحیه‌ی سرکش می‌دهد و انتخاب‌هایش هم خبر از تمایل او برای شنا کردن در جهت خلاف جریان آب. همه‌ی این‌ها باعث می‌شود تا کارگردانانی با خصوصیاتی شبیه به خودش جذب پرسونایی شوند که در طول سال‌ها برای خود آهسته آهسته ساخته و در نتیجه تیدا سوئینتون تبدیل شده به انتخاب اصلی برای اجرای برخی نقش‌های خاص.

از سوی دیگر گاهی کارگردانانی با خصوصیاتی معمولی هم به سراغ او می‌روند؛ چرا که در فیلم آن‌ها هم نقشی وجود دارد که بیش از همه به درد این بازیگر می‌خورد. پس برخلاف تصور کسانی که تازه با وی آشنا شده‌اند، تیلدا سوئینتون هیچ‌گاه با کمبود گزینه برای انتخاب پروژه‌های بعدی خود مواجه نیست. البته همه‌این ها اول نیاز به یک توانایی در ارائه‌ی هنر بازیگری دارد وگرنه صرف وجود تفاوت هیچ کسی را به جایگاهی درخور نمی‌رساند.

بنا به دلایل گفته شده حضور این بازیگر در این لیست اصلا باعث غافلگیری نمی‌شود. او با فیلم‌سازان بزرگ بسیاری کار کرده که پدرو آلمودووار، دنی بویل، جیم جارموش، دیوید فینچر و برادران کوئن فقط تعدادی از این نام‌ها است. فیلم سوغات در سال ۲۰۱۹ بسیار مورد توجه قرار گرفت و جوآنا هاگ کارگردان آن فیلم هم توانست نام خود را بر سر زبان‌ها بیاندازد. موفقیت‌های آن فیلم باعث شد تا این کارگردان قسمت دوم فیلم را هم بسازد و این طبیعی بود که به سراغ تیلدا سوئینتونی برود که حتی در فیلم کوتاهی به کارگردانی هاگ در سال ۱۹۸۶ هم حاضر شده بود.

در تلاش دیگری، تیلدا سوئینتون فیلم دیگری هم در سال ۲۰۲۱ بر پرده داشت؛ فیلم مموریا به کارگردانی اپیچاتپونگ ویراستاکول تایلندی که اول بار در جشنواره‌ی کن نمایش داده شد و البته بسیار هم مورد توجه قرار گرفت. بسیاری از کارگردانان وقتی فیلمی با زبانی متفاوت از زبان مادری خود می‌سازند، سبک کاری خود را هم عوض می‌کنند. اما ویراستاکول چنین کارگردانی نیست و ساختن فیلمی به زبان انگلیسی باعث نشده که شیوه‌ی فیلم‌سازی خود را عوض کند. همین شیوه‌ی متفاوت فیلم‌سازی هم، حضور بازیگری مانند سوئینتون در فیلم او را کاملا طبیعی جلوه می‌دهد. تیلدا سوئینوتن در این فیلم در نقش زنی ظاهر شده که سعی دارد علت صداهایی که در سرش وجود دارد را کشف کند و همین تبدیل به فرصتی برای نقب زدن به درونیات خود و سرک کشیدن به تمناهای وجودی‌اش می‌شود. دو فیلم متفاوت در یک سال، دو نقش متفاوت در یک سال و درخشش در هر دو خبر از توانایی‌های این بازیگر می‌دهد.

۳. آدام درایور برای فیلم‌های «آنت» و «آخرین دوئل» (Annette/ The last duel)

فیلم آخرین دوئل

  • کارگردان فیلم آنت: لئوس کاراکس
  • کارگردان فیلم آخرین دوئل: ریدلی اسکات

آدام درایور هر سال بیش از سال پیش مخاطب را شگفت‌زده می‌کند. او خیلی زود تبدیل به ستاره‌ای بین‌المللی شده و این در حالی است که بسیاری از خصوصیات بازیگرانی در سطح خودش مانند چهره‌ی جذاب یا کاریزمای ذاتی را ندارد. قضیه زمانی جالب می‌شود که به این نکته توجه کنیم که او حتی چندان هم در نقش آدم‌های گرم و صمیمی ظاهر نشده اما پروژه‌های مختلف، چه هنری و چه از دنیای صنعتی سینما، این روزها به سمت وی روان می‌شود. شاید بخشی از این موفقیت‌ها را باید به پای کارگزاران معرکه‌ای که اطراف او وجود دارند نوشت اما چنین جهشی در عرض چند سال و حفظ تداوم آن، حتما خبر از یک توانایی و هنر درجه یک می‌دهد.

الیته وقتی نام او برای سال ۲۰۲۱ انتخاب شد، متوجه شدیم که او یک فیلم دیگر هم در این سال دارد که قابل توجه است: فیلم خاندان گوچی (house of Gucci) به کارگردانی ریدلی اسکات. اما حضور او در آن فیلم به اندازه‌ی فیلم‌های آخرین دوئل و آنت چشمگیر نیست و منتقدان هم نظرات متفاوتی درباره‌ی هنرنمایی وی داشتند؛ پس اگر قرار بر حضور و انتخاب دو فیلم باشد، این دو فیلم شایستگی بیشتری دارند، چرا که بیشتر به بازی آدام درایور وابسته هستند. البته همین که کارگردانی مانند ریدلی اسکات با آن سابقه و جایگاه در تاریخ سینما، آدام درایور را برای بازی در دو فیلم اخیر خود انتخاب می‌کند، نشانه‌ی اهمیت جایگاه این بازیگر در سینمای امروز دارد.

در فیلم آخرین دوئل آدام درایور در قالب نقش آدم پلیدی در دوران قرون وسطی و در کشور فرانسه حاضر شده که به خاطر عشقش به همسر دوست خود تا ته جاده‌ی تباهی پیش می‌رود و شرافت خود را زیرپا می‌گذارد. او که در زندگی با زبان بازی و البته آدم فروشی به همه چیز رسیده و خود را در ثروت و فساد غرق کرده، حال در چنگال مردی متکی به اصول و باورهای قدیمی گرفتار شده که قصد دارد از وی انتقام بگیرد. آدام درایور به خوبی توانسته جنبه‌های مختلف این شخصیت را رنگ آمیزی کند و مردی خلق کند که هم عشق پر شورش قابل درک است و هم بی‌بند و باری‌هایش.

از سوی دیگر او همین جنبه های منفی را به نحوی در فیلم متفاوت لئوس کاراکس هم تکرار می‌کند. این موزیکال سنت شکن که روایتگر ظهور و ناپدید شدن یک عشق یوانه‌وار است، به تمناهای مادی مردی گره می‌خورد که از همه کس حتی همسر و فرزند خود استفاده می‌کند تا هم پولی به جیب بزند و هم بر سمت و سوی تاریک خود پرده‌ای از حجاب بکشد و آن را مخفی کند. تصور حضور آدام درایور در یک فیلم موزیکال و تماشای آواز خواندن او کمی دشوار است اما این بازیگر به خوبی توانسته همه را اجرا کند.

۲. بندیکت کامبربچ برای فیلم‌‌های «زندگی الکتریکی لویی وین» و «قدرت سگ» (The electrical life of Louis wain/ The power of the dog)

فیلم قدرت سگ

  • کارگردان فیلم زندگی الکتریکی لویی وین: ویل شارپ
  • کارگردان فیلم قدرت سگ: جین کمپیون

بندیکت کامبربچ با سریال شرلوک (Sherlock) محصول کشور خودش یعنی انگلستان در سطح جهانی معروف شد. این سریال که شخصیت‌های مخلوق جنایی نویس بزرگی مانند سر آرتور کانن دویل را به عصر حاضر و لندن قرن بیست و یکم آورده بود، بلافاصله مورد توجه قرار گرفت و هر دو بازیگر اصلی خود یعنی بندیکت کامبربچ در نقش شرلوک هلمز و مارتین فریمن در نقش دکتر واتسون را به اوج موفقیت رساند. البته او تا پیش از این در کشور خودش بازیگر سرشناسی بود و به ویژه بر صنه‌ی تئاتر بسیار درخشیده بود و جوایز بسیاری برده بود.

پس از آن سریال معرکه و موفق، سیل پیشنهادهای وسوسه‌انگیز به سمت بندیکت کامبربچ روان شد و حتی توانست نقش یکی از شخصیت‌های فرانچایز انتقام جویان (avengers) را بازی کند و در این دنیای ابرقهرمانی مارول هم فیلم جداگانه‌ی خود یعنی دکتر استرنج (doctor strange) و دنباله‌هایش را داشته باشد. اما او در طول این سال‌های موفقیت و ثروت هم خاستاگاه خود را فراموش نکرد و کماکان به فعالیت‌های تئاتری و بازی در فیلم‌های جمع و جور و مستقل ادامه می‌دهد. سال ۲۰۲۱ هم یکی از همین سال‌های پر از موفقیت بود که او در کنار حضور در فیلم‌های بلاک باستر و پر فروشی مانند مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست (spider man: no way to home) دو فیلم مستقل و خوب هم بر پرده داشت تا هنر بازیگری خود را به رخ بکشد.

یکی از این فیلم‌ها، فیلم زندگی الکتریکی لویی وین به کارگردانی ول شارپ بود. بندیکت کامبربچ در این فیلم در نقش شخصیتی واقعی به نام لویی وین ظاهر شده که در اواخر قرن نوزدهم می‌زیست و نقاش بود. فیلم به کار این نقاش و البته زندگی خصوصی او با همسرش می‌پردازد و در واقع یک فیلم شخصیت محور است. فیلم از سوی منتقدان، نقدهای مختلفی دریافت کرد که هم نقدهای خوب را شامل می‌شد و هم نقدهای بد اما سهم متوسط‌ها بیشتر بود و اکثر منتقدان این تجربه‌ی ویل شارپ را چندان جدی نگرفتند اما همه در یک اجماع کلی معتقد بودند که بازی بندیکت کامبربچ، نقطه قوت فیلم است و او تنها کسی است که می‌تواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد و فیلم را به درجه‌ای بالاتر به لحاظ هنری سوق دهد.

از سوی دیگر بندیکت کامبربچ در یکی از ستایش‌ شده‌ترین فیلم‌های سال هم بازی کرد تا ستایش شده‌ترین بازی سال را هم نمایش دهد. در فیلم قدرت سگ خانم جین کمپیون که دربرگیرنده‌ی روایت متفاوتی از زندگی آدمی در سینمای وسترن و در غرب آمریکا است. او در این فیلم در نقش برادر بزرگ خانواده‌ی ملاکی ظاهر شده که قبلا در دانشگاه درس خوانده اما زندگی مستقل خود را رها کرده تا در کنار برادر، به شغل خانوادگی مشغول شود. او از دردهایی رنج می‌برد و آهسته آهسته و در انزوا به خود خوری مشغول است تا اینکه برادرش تصمیم به ازدواج می‌گیرد و ترس از تنهایی باعث می‌شود تا تازه عروس خانواده را به عنوان دشمن خود حساب کند. کامبربچ چنان بازی درخشانی ارائه کرده و چنان این شخصیت را پرورش داده که از هم اکنون او را شانس اول کسب جایزه‌ی اسکار می‌توان دانست.

۱. شارلوت رمپلینگ برای فیلم‌های «تل‌ماسه» و «بندتا» (Dune/ Benedetta)

فیلم رمپلینگ

  • کارگردان فیلم تل‌ماسه: دنی ویلنوو
  • کارگردان فیلم بندتا: پل ورهوفن

بدون شک جایگاه اول فهرست شایسته‌ی یکی از اسطوره‌های تاریخ بازیگری است. شارلوت رمپلینگ، بازیگر، خواننده و مدل انگلیسی در طول دوران فعالیت خود با بزرگانی مانند وودی آلن، لوکینو ویسکونتی، پل نیومن و سیدنی لومت کار کرده و کارنامه‌ی فوق‌العاده‌ای از خود به جا گذاشته است. او در سال ۲۰۲۱ همکاری خوبی با فرانسوآ اوزون هم داشت اما به خاطر بازی در دو فیلم تل‌ماسه و بندتا بود که در سطح بین‌المللی درخشید و دیده شد. به همین دلیل این دو فیلم برای انتخاب او در صدر قهرست کافی به نظر می‌رسد.

فیلم تل‌ماسه به کارگردانی دنی ویلنوو یکی از بزرگترین پروژه‌های سینمایی سال ۲۰۲۱ بود. همه‌ مخاطبان سینما ویلنوو را به خاطر شخصیت‌های تیره و تارش و زندگی غریبی که دارند، می‌شناسند. حتی گاهی شخصیت اصلی فیلم‌های او انسان‌هایی پر از مشکلات ریز و درشت هستند که از جایی به بعد منطق جهان هستی و باورهای خود را فراموش می‌کنند و مجبور می‌شوند با این بخش تاریک زندگی کنار بیایند. شارلوت رمپلینگ در فیلم تل‌ماسه، نقش زنی را بازی می‌کند که نماینده‌ی همین بخش تیره‌ی جهان است. او زنی است که بخشی از قدرت اصلی دنیا را در اختیار دارد و تلاش می‌کند تا آن را گسترش دهد. در این فیلم حضور هر چند کوتاه او چنان رعب‌آور و البته قانع کننده است که تا پایان می‌توان تأثیرش را احساس کرد. همین تأثیر باعث شده تا علاقه‌مندان به قسمت اول تل‌ماسه، منتظر حضور مجدد او در قسمت بعدی و تأثیراتی که خواهد داشت، باشند.

از سوی دیگر او در درام پل ورهوفن با نام بندتا هم حاضر شد. اگر به سابقه‌ی شارلوت رمپلینگ نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که او بازیگری است که هیچ‌گاه به این نوع از فیلم‌ها نه نمی‌گوید. برخلاف فیلم تل‌ماسه، وی در بندتا همه‌ی فیلم است. اگر در آن یکی فقط حضوری ترسناک و کاریزماتیک دارد، در این جا در یک سکانس توأمان هم ترسناک است و هم کاریزماتیک و در سکانس دیگری احساساتی. در جایی نقش زنی مستأصل را بازی می‌کند و در جایی دیگر نقش زنی است مقتدر. او حتی باعث ارتقا فیلم‌نامه می‌شود و با خود رهاوردی به دنیای فیلم می‌آورد که قطعا از تلاش سخت خود بازیگر سرچشمه می‌گیرد. فیلم بندتا داستان عشق پر از احساس دو انسان به یکدیگر است که تحت قوانین سفت و سخت جاری در جامعه امکان افشا شدن ندارد. در نهایت هم زمانی افشا می‌شود که طاعون شهر را فراگرفته و زندگی آدمی در خطر است. با توجه به اینکه قصه‌ی اثر در قرن هفدهم میلادی اتفاق می‌افتد و رمپلینگ هم بازیگری توانا در خلق شخصیت‌های مختلف‌ و پیچیده است، این موضوع طبیعی است که او بیش از دیگر بازیگران تازه‌ کار فیلم دیده شود و هنرش به چشم بیاید.

شارلوت رمپلینگ را می‌توان یکی از مهم‌ترین غایبان نامزدهای اسکار بازیگری در سال ۲۰۲۲ دانست. در واقع او نه تنها باید نامزد دریافت اسکار می‌شد، بلکه قطعا لیاقت دریافت آن مجسمه‌ی طلایی را هم داشت.

منبع: taste of cinema

فناوری
 

آخرین اخبار

برچسب‌های پربازدید

 

وبگردی