ما در دوراهی تمدن غرب؛ فروپاشی یا رنسانسی جدید؟

به احتمال زیاد بر مبنای همین تحلیل است که اهمیت حیاتی احیای برجام برای لغو تحریم‌های «خردکننده» (crushing), «فلج‌کننده» (crippling) و «وحشیانه» (brutal) آمریکا/غرب علیه ایران را بی‌اهمیت جلوه می‌دهند و تلاش برای ممانعت از سر گیری مجدد پروژه سیاسی- رسانه‌ای «امنیتی‌سازی» (securitization) کشور و یا بازسازی و عادی‌سازی روابط ایران با غرب را در لیست اولویت‌های سیاست خارجی خود قرار نمیدهند.

البته نظریه «افول» یا «فروپاشی» تمدن غرب، موضوعی نیست که امروز از درون اتاق فکرها یا دانشکده‌های علوم سیاسی جریان اصولگرا در ایران شکل گرفته باشد یا حاصل تحلیل‌های دقیق علمی و مستقل نظریه‌پردازان این جناح باشد.

 بلکه بیش از یک دهه است که فلاسفه، جامعه‌شناسان، تاریخ‌دانان، روان‌شناسان اجتماعی‌ و کارشناسان مسائل ژئوپلیتیک غربی – از هر دو جریان فکری چپ و راست – هشدارهای جدی در مورد این پدیده می‌دهند و کتاب‌های متعددی، با تیراژهای نجومی، در این زمینه منتشر می‌کنند. تا جایی که امروز این موضوع به مهم‌ترین میدان نبرد جدال‌های سیاسی در بالاترین سطوح قدرت و اصلی‌ترین محور مناظرات انتخاباتی – مانند مناظرات مقدماتی انتخابات ریاست‌جمهوری‌ ۲۰۲۲ فرانسه – تبدیل شده است.

در میان این نظریه‌پردازان سرشناس و تحلیل‌های آن‌ها، می‌توان به فلاسفه و اندیشمندان تراز اول معاصر فرانسه و کتاب‌هایی مانند «L’identité malheureuse» (هویت بدبخت) نوشته آلن فینکلکروت، «Le suicide français» (خودکشی فرانسوی) نوشته اریک زمور تاریخ‌دان مشهور – که امروز با اتکاء بر همین نظریه «فروپاشی تمدنی» در نظرسنجی‌های انتخاباتی، گوی سبقت را از رقبای کارکشته سیاسی خود ربوده و به یکی از چهره‌های برجسته انتخابات ریاست‌جمهوری آینده فرانسه تبدیل شده، «Décadence» (انحطاط) نوشته میشل انفره و «Soumission» (تسلیم) نوشته میشل ولبک؛ اشاره نمود.

اما «آسیب‌شناسی» و «هشدار» در مورد یک پدیده به معنی اجتناب‌ناپذیر بودن وقوع آن نیست. و خوب است تحلیلگران اتاق فکرهای جریان اصولگرای کشور، در اعلام زودهنگام مرگ تمدن چند هزار ساله غرب، رویکرد بی‌اعتنایی ‌و رویگردانی از آن به عنوان یک بازیگر قدرتمند و تاثیرگذار در صحنه بین‌المللی،‌ یا رویاپردازی در مورد تبدیل کردن کاخ‌های ریاست‌جمهوری آنها به «حسینیه» عجله نکنند.

واقعیت این است که در زیر پوست همین مشاهدات و شواهد «افول» تمدنی، نشانه‌های محکمی از تولد جریان‌های بسیار وسیع و عمیق فکری به منظور متوقف‌سازی این روند، ریشه‌یابی و درمان آن و نهایتاً بازسازی مجدد تمدنی در حال شکل‌گیری است. 

کافی است تا گشتی در کانال‌های یوتوب، با عضویت‌های چند صدهزاری و میلیونی، بزنیم تا به وسعت تولید اندیشه – از مناظرات آکادمیک فلسفی و به بحث و گفت‌وگو گذاشتن سوالات بنیادین و اگزیستانسیالیستی نسل جوان، تا بازخوانی و تفاسیر روانکاوانه داستان‌های کتب مقدس مسیحی (مثال: دروس Jordan Peterson)، کنکاش و غواصی در عمق متون تاریخی یونان باستان برای بازیابی ریشه‌های «پیشاسقراطی» تمدن غرب، بازخوانی فلسفه و ادبیات و تاریخ «هویت‌ساز» قرون گذشته، و چگونه تطبیق و ادغام آن‌ها با سبک‌زندگی «انسان غربی» در قرن پر تلاطم بیست‌ویکم – پی ببریم.

و از آن مهم‌تر، این جریان‌های فکری امروز برای بازیابی و بازسازی هویت «غربی» – هرچند هر از گاهی به شیوه فرصت‌طلبانه و ناشیانه توسط احزاب راست افراطی، نژادپرست و شوینیستی این کشورها مصادره به مطلوب می‌شوند – اما در وهله اول به مثابه تلاشی برای چاره‌اندیشی برای معضلات عظیم آینده بشریت؛ سرعت غافلگیرکننده تحولات جهان، بحران‌های پیش‌روی آب و انرژی، تغییرات اقلیمی، تحولات جهان پس از پاندمی کرونا، و چگونه ارتقای سطح آگاهی عمومی بشریت برای ابداع مدیریت جدید این چالش‌ها شکل گرفته‌اند. دغدغه‌های بنیادینی که متاسفانه امروز در سپهر فکری اجتماعی، سیاسی و حتی نخبگانی کشورمان، کم‌تر اثری از آن‌ها مشاهده می‌شود. 

ما امروز در تنظیم روابطمان با غرب، در یک دوراهی ایستاده‌ایم؛ آیا در برابر تمدنی در حال زوال و فروپاشی قرار گرفته‌ایم که باید نسبت به آن رویگردان و بی‌اعتنا باشیم؟ یا در برابر تمدنی در آستانه «رنسانسی» جدید و در حال بازیابی ریشه‌ها و بازسازی ساختارهای خود؟

در این دوراهی، اگر بخواهیم لااقل درسی از تاریخ خودمان بگیریم، باید هوشیار باشیم تا تجربه دوران قاجار برای‌مان تکرار نشود؛ و در حالی که ما انگشت تمسخر و تحقیر به سوی آن‌ها دراز کرده‌ایم و مشغول رجزخوانی و شعار و پوزخند به زوال و فروپاشی آن‌ها هستیم، ناگهان با جهش تمدنی عظیمی از سوی آن‌ها غافلگیر نشویم تا در بهت و حیرت، تا صد سال آینده، مجبور به دویدن و نرسیدن به دنبال آن‌ها نشویم.

دسته‌بندی نشده
 

آخرین اخبار

برچسب‌های پربازدید

 

وبگردی