یک دختر بچه هشت ساله، ویدیویی در اینستاگرام منتشر کرده که در آن ۳۳ میلیون تومان در یک روز برای خریدهای نوروزی خود هزینه میکند؛ روزهایی که چنین مبلغی خرج یک خانواده سه یا چهار نفره است.
نکته قابل توجه این است که این کودک، ویدئوی خود را با جمله «برویم ببینیم یک دختر هشت ساله در یک روز چقدر برای عید خرج دارد؟» شروع میکند. بعد از آن به لباسفروشی، کفشفروشی و طلا فروشی میرود و اجناسی را میخرد. سپس با تاکید بر اینکه مراقبت از پوست و مو برایش اهمیت ویژهای دارد، لوازم بهداشتی و به اصطلاح اقلام مراقبتی برای «روتین پوستی» را خریداری میکند. در نهایت نوبت به این است که سری به آرایشگاه بزند و کارهای زیبایی اعم از پدیکور پا، فیشال صورت و پروتئین تراپی انجام دهد.
پنج دست لباس ۱۱ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان، ۳ جفت کفش به قیمت چهار میلیون و ۸۰۰ هزار تومان و انگشتر طلایی به ارزش ۸ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بخشی از خریدهای این دختر هشت ساله است. او برای خرید وسایل مراقبت از پوست و مو ۳ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان هزینه میکند. برای خدمات زیبایی هم به ترتیب برای پدیکور پا، ۳۰۰ هزار تومان، برای فیشال یا پاکسازی صورت ۷۰۰ هزار تومان و مانیکور ۳۸۰ هزار تومان میپردازد. در آخر هم پروتئینتراپی به قیمت ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان انجام میدهد.
درست خواندید؛ تمامی این هزینهها برای دختری هشت ساله است. به نظر میرسد این فخرفروشی نمیتواند ایده ذهن یک کودک باشد. جملهای که او ابتدای ویدئو میگوید مشخصاً برای دیده شدن یا به عبارتی «وایرال» شدن انتخاب شده است.
مخاطب با گمان اینکه محتوای این ویدئو برای «هر» دختر بچه هشت سالهای صادق است و هزینههای نوروزی او بیان میکند، این فیلم را میبیند اما با این مواجه میشود که یک دختر هشت ساله برای نوروز به غیر از طلا، چند دست کفش و لباس میخرد و خدمات پوست و مو دریافت میکند. در نهایت، هزینه سی و چند میلیون تومانی این کودک، مخاطب را وادار میکند واکنش نشان دهد و این محتوای عجیب را با دیگران به اشتراک بگذارد؛ این هدف کسی است که پشت دوربین ایستاده و از این دختر فیلم میگیرد، کسی که احتمال باید مادر او باشد!
روزگاری نه چندان دور، پدر و مادرها دغدغه این را داشتند که فرزندشان اهل درس و کتاب تربیت شود؛ فرزند خود را با آرزوی پزشک یا مهندس شدن تربیت میکردند، اما حالا خانوادههایی کودکشان را برای بلاگر شدن تربیت میکنند و آنها را از سنین پایین به کار میگیرند تا پول دربیاورند.
برعکس شما، من خوشبختم
آنها کودکانی به جامعه تحویل میدهند که در سن هفت سالگی یا هشت سالگی به جای بازی، شیطنت یا یادگیری به فکر رنگ ناخن و نوبت آرایشگاه و پروتئین موهایشان هستند. کودک که اراده و قدرت تصمیم مستقلی ندارد، خواسته والدین را اجابت میکند و از همان سن کم با فرهنگ مصرفگرایی رشد مییابد.
این والدین و خانوادههای دیگر شبیه به آنها فرزند خود را با این تصور بار میآورند که واقعاً نیازمند تمام این بریز و بپاشها است در حالی که کودک روحش خبر ندارد تمامی اینها نمایشی برای بالا رفتن بازدید صفحه، تبلیغات و منبع درآمدی برای والدینش است. حتی ممکن است با انتشار چنین پست و محتواهایی از سوی جامعه و فضای مجازی مورد تمسخر و شماتت قرار بگیرد و بعدها همین مسئله باعث ایجاد چالش برای او در بزرگسالی شود.
کودک، با انتشار محتوای نمایشی در فضای مجازی به واسطه لایک و کامنتها احساسی ارزشمند بودن دریافت میکند و همین باعث میشود ناخواسته از فضای روحی و ذهنی طبیعی یک کودک دست بکشد و به دنیای بزرگسالان قدم بگذارد؛ دنیایی از حساب و کتاب تعداد فالوور و بازدید، دو دوتا چهارتا درباره میزان درآمد و البته چشم و همچشمی و رقابتی بیپایان برای آنکه بگوید: «برعکس شما، من خوشبختم!»
به قیمت ذبح کودکی
سوال مهم دیگر این است که حتی اگر موضوعات اجتماعی چنین ویدیوهایی کنار گذاشته شود آیا کودکی در این سن و سال به خدمات آرایشی و بهداشتی برای پوست و مو نیاز دارد؟ آیا کودکان همسن و سال او هم این کارها را انجام میدهند؟
بر اساس یافتهها، فیشال یا پاکسازی صورت برای افراد زیر ۱۴ سال پیشنهاد نمیشود و بهترین بازه سنی برای آن از ۲۰ سالگی به بعد است؛ مگر به صورت موردی که پزشک این کار به عنوان اقدامی درمانی تجویز کرده باشد.
همچنین بر اساس آنچه متخصصان اعلام کردهاند، کسانی که به دلایل مختلف مانند رنگ و دکلره، پروتئینهای ضروری از ساختار موی آنها حذف میشود و مویشان حالت نازک و شکننده پیدا میکند میتوانند با پروتئینرسانی به بهبود آن کمک کنند. با توجه به این توضیحات آیا کودک هشت ساله احتیاج دارد که موهای خود را پروتئینرسانی و بازسازی کند یا همه اینها یک نمایش فخرفروشانه است؛ نمایشی درآمدزا که به قیمت ذبح کودکی تمام میشود.
سرخوردگی تدریجی رؤیاها
موضوع دیگر این است که در آستانه عید، خرج و مخارج بالا و شرایط اقتصادی به گونهای است که شاید جیب شمار قابل توجهی از خانوادهها برای خرید ۵ دست لباس و سه جفت کفش کفاف ندهد و به زحمت از عهده خرید همان یک دست لباس نو بر بیایند.
پدر و مادر این کودکان حتی با کمترین میزان درک اجتماعی و برخورداری از حداقلیترین صفات اخلاقی، باید بدانند در چنین شرایطی نباید دل بقیه بچهها را با این نمایشها به درد بیاورند یا والدین آنها را به دلیل ناتوانی از فراهم کردن چنین رفاهی شرمنده کنند.
کاری که این خانوادهها میکنند، به تدریج و نامحسوس میزان سرخوردگی را در عموم جامعه بالا میبرد. چنین خودنمایی و فخرفروشی در کمتر جامعهای پذیرفته است و فارغ از آن حداقل سن برای داشتن حساب کاربری در اینستاگرام ۱۴ سال است.
دختران کبریتفروش اینستاگرام
البته نمیتوان این احتمال ضعیف و ناچیز را نادیده گرفت که شاید پدر و مادر این کودکان هم نمیدانند چگونه نیاز و طمع مالی خود را به فرزندشان تحمیل میکنند و حتی خود شاید به خودشان حق میدهند به هر قیمتی در میدان رقابت امروز عقب نمانند.
کسی نمیتواند انکار کند این روزها هر چه بازدید صفحهای در پلتفرمهای اجتماعی بالاتر باشد منبع درآمد هم بالاتر میرود و یکی از راههای بازدیدهای بالا، معروف شدن و «شو آف» درباره موضوعات غیرعادی و خارج از عادت است؛ محتوایی غیرمنتظره که مخاطب را به خود جذب کند.
ما در عصر شبکههای اجتماعی زندگی میکنیم، عصری که کودکان کار دیگر فقط بچههایی نیستند که سر چهارراهها گل میفروشند و شیشه ماشین تمیز میکنند. کودکان کار این روزها با پوشیدن لباسهای گران و زیبا و بازی کردن نمایشی شبیه به یک فرد بزرگسال باعث میشوند مردم دنبالشان کنند و برای آنها هورا بکشند. در این دنیا ارزش بچهها با تعداد لایکهایی که دریافت میکنند شناخته میشود و ارزش و عزت نفس خود را در تعداد فالوورهایشان میشناسند.
بسیاری معتقدند خانوادههایی که فرزندشان را در فضای مجازی، به منبع درآمد یا ابزار جلب توجه تبدیل میکند، هیچ تفاوتی با آنها که فرزندشان را به کوره آجرپزی میفرستند ندارند. بنابراین نمیتوان از آنها که برای درآمدزایی به فرزند خود رحم نمیکنند، توقع دلسوزی برای بقیه کودکان و خانوادهها را داشت که مبادا دلشان با دیدن این بریز و بپاشها بشکند.
فاطمه برزویی