به شوهرم گفته بودم دوستش به من نظر دارد /با شروع رابطه کثیفمان در نبود شوهرم به منزلمان میآمد
رفت و آمدهای متعدد رفیق صمیمی مرد جوان باعث شروع روابط پنهانی بین همسرش و دوست مجردش شود.
به گزارش 9 صبح ؛ در اولین دیدار، متوجه نگاه زیرچشمی محمود شدم و به همسرم گفتم که این دوست تو آدم درستی به نظر نمیرسد اما او از این حرف من ناراحت شد و با لحنی جدی پاسخ داد که من ومحمود یک روح هستیم در ۲بدن و به هیچ کس اجازه نمیدهم که این طور در مورد دوستم حرف بزند.
محمود هر روز به دیدن شوهرم میآمد و آنها چند ساعتی داخل اتاق باهم سرگرم بازیهای رایانهای و استفاده از اینترنت بودند. من نسبت به این رفاقت حسودیام میشد و خیلی دلم میگرفت تا این که کم کم به جمع آنها پیوستم و همراه آنها وارد دنیای اینترنت شدم. مدتی گذشت و محمود که خودمانی شده بود به من ابراز عشق و علاقه کرد. با وجود آن که نمیخواستم وارد وادی خیانت به همسر شوم و به شوهرم خیانت کنم اما فریب حرفهای دروغین او را خوردم و اسیر هوای نفس شدم. محمود هم وقتی لبخندهای احمقانهام را دید با بهانه جویی از شوهرم فاصله گرفت و روابط آنها شکرآب شد.
پس از گذشت چند ماه، من که به حرفهای دروغین محمود و وعدههای او دلخوش کرده بودم سر ناسازگاری گذاشتم و آن قدر شوهر بیچارهام را عذاب دادم که به ناچار حاضر شد به طور توافقی از هم جدا شویم. با وجود آن که جدایی از همسرم خیلی سخت بود و تحمل نگاه تحقیرآمیز اطرافیان را نداشتم اما به پادرمیانیهای بزرگان فامیل توجهی نکردم و حتی شوهرم نیز چند بار تماس گرفت و خواهش کرد که زندگیمان را از سر بگیریم ولی دلم آن قدر سنگ شده بود که اشکهای او را ندیدم.
محمود پس از ۵ ماه با این ادعا که نمیخواهد با خبر ازدواجمان، دیگران و به خصوص دوست قدیمیاش را شوکه کند مرا به عقد موقت خود درآورد. من یک سال به طور پنهانی و مخفیانه در عقد او بودم و در این مدت همسر سابقم نیز با دختر عمویش ازدواج کرد و زندگی جدید برای خودش تشکیل داد. ولی محمود بعد از پایان دوره عقد موقت به وعدههایش عمل نکرد و بلایی به سرم آورد که مجبور شدم سکوت کنم و حرفی نزنم.
او میگفت از تو فیلمها و تصاویری در اختیار دارم که اگر یک کلمه حرف اضافی بزنی به همه خواهم گفت این فیلمها در زمانی که تو همسر دوستم بودهای تهیه شدهاست. من در شرایط بسیار بدی قرار گرفتم. خانوادهام مرا طرد کردند و تنها امید و پناهگاهی که دارم خانه خواهرم میباشد. شوهرم چوب اعتماد بیجا به دوستش را خورد و من سرنوشتم را در آتش هوس سوزاندم.
9 دیدگاه.
مقصر خودت بودی که کلوچه را دادی محمود خورد. بعد هم اسبش را در چمنزار تو جولان داد
اعتماد بی جا به دوست ناباب
والا با این سبک ازادی زنها که مد شده از این به بعد شاهد دیدن این حوادث بیشتر هستیم،از هر ده تا دختر که مخ میزنی 8تاش شوهردارن و دروغ میگن نداریم شما ی سر تو گروه های تلگرامی بزن متوجه میشی چه خبره مملکت
سلام بمانم باریت سخت شده ولی به خدا ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه پس زندگی کن از خدا بخواه بازم خوش بخت شود این
پس نتیجه میگیریم که تو این زمونه بعضی زنان هم خیانتکار بالفطره هستن
سلام من یه روانشناس هستم پای واحساسه زندگی بر بی توجه ای دو طرفه زن و مرد خانواده اگر به هم اعتماد داشته باشن زندگی خیلی زیبا میشه که هیچ چیز نمی تونه از هم بپاشتش زن خوب ومرد خوب هم هست فقط تو را خدا زن وشوهر دوست وشریک هم باشن غریبه به حریم خصوصی خودتون راه ندید
خوب که شوهرت فقط یه دوست صمیمی داشت این شد . اگه چند تا بود چی وی شد،
واقعاً انتخاب براتون سخت میشد،
مقصر اول شوهر این خانم است ودوم بوالهوسی خود این خانم باعث گرفتاری ایشان هست
نتیجه تمام اشتباهات وگناهان دراین است که خداوندراحاضروناظربرخودنمی بینیم وبهتره دررفاقت وسایرکاهامیانه روباشیم👌