به گزارش ساناپرس؛ تصمیم گرفتم به رابطه ام پایان بدم ولی …
تصیمیمگیریهای بزرگ و تعیینکننده زندگی، همیشه احتیاج به جسارت، خوشبینی و مقدار زیادی امید داره؛ چون ما فقط زمانی میتونیم چیزهایی که برامون آشنا، اما آسیبزا هستن رو ترک کنیم، که باور داشته باشیم، آینده میتونه بهتر باشه.
من یک ساله با دوست دخترم تو رابطه هستم، ایشون فوقالعاده انسان صادقیه، مهربون، موفق و باهوشه و من واقعا تحسینش میکنم. اما متاسفانه عاشقش نیستم. تموم این مدت میدونستم اون منو خیلی بیشتر دوست داره ولی به رابطه زمان دادم چون فکر میکردم حسم به مرور زمان ایجاد میشه ولی خب نشد و الان میدونم که باید تمومش کنم، از طرف دیگه، دوست دختر من خیلی تنهاست، دوستای کمی داره و بارها به من گفته تو این دنیا فقط من براش مهمم. واقعا نمیخوام با این جدایی بهش آسیب بزنم، نمیدونم چطور با نبود من کنار میاد.موندم چیکار کنم. راهنمایی بفرمایید لطفا.
دوست خوبم، به نظر میرسه که شما تکلیفتون با خودتون روشنه؛ شما مشتاقید این رابطه رو به پایان برسونید، پس چی میشه که نمیتونید خواستهتون رو عملی کنید؟ موضوع اینجاست که شما میدونید، مکالمهای که قراره به جدایی ختم بشه باعث رنج طرف مقابلتون میشه و عامل رنج دیگران بودن طبیعتا ناخوشاینده؛ همه ما دوست داریم تو ذهن همه و خودمون، آدم خوبه باشیم؛ به همین دلیل این گفتگو و اعلام تصمیمتون رو مدام به تعویق میندازید و علیرغم اینکه هر روزی که تو این رابطه بمونید، دارید طرف مقابلتون رو فریب میدید، خودتون رو هم فریب میدید که در واقع، بخاطر اونه که این جدایی رو به تعویق انداختید و یجورایی خودتون رو قانع میکنید که حضورتون در زندگی پارتنرنون حیاتیه: واقعا نمیدونم اون چه جوری میخواد با نبودن من کنار بیاد! در حالی که واقعیت اینه که شما دقیقا زمانی به دوست دخترتون آسیب میزنید که به جای قلبی پر از اشتیاق، صرفا از روی دلسوزی باهاش بمونید.
شما عاشق ایشون نیستید و در این مورد با خودتون صادق هستید، پس بذارید خیالتون رو راحت کنم که بدونید طرف مقابل هم به احتمال زیاد، چندان از رنگ و بوی احساس شما بیخبر نیست؛ تشخیص اینکه کسی واقعا برای ما هیجان و اشتیاق داره، دلش برامون تنگ میشه و آیندهاش رو باهامون رویاپردازی میکنه، هیچ کار سختی نیست؛ چون گرما و صمیمیت حقیقی بین دو نفر، در فضای بینشون جریان پیدا میکنه؛ پس وقتی جای این گرما خالی باشه، آدمها متوجهش میشن و حسش میکنن. بنابراین، اگر قویترین حسی که شما به ایشون دارید در تحسین کردن خلاصه میشه، ایشون هم احتمالا تا الان، خودش خلا مهمی رو در رابطهتون با خودش احساس کرده.
البته که قطعا، در این مورد که جدایی برای ایشون رنجآور خواهد بود حق با شماست، اما نکته اینجاست که همه روز و شبهایی که با خودش کلنجار میره و دچار نشخوار فکری میشه که آیا تردیدش نسبت به حس شما واقعیه یا دچار توهم شده هم باعث رنجش میشه، هرباری که کلام عاشقانهای ابراز کردید تا عشق شما رو باور کنه هم بهش آسیب زدید.
تازه، اگرم ایشون چیزی از عدم تمایلتون احساس نکرده باشه، خودتون فرمودین که ایشون بهتون میگه تنها کسی که براش مهمه شما هستید، یعنی همون کسی که حتی متقابلا دوستش نداره. پس اگر باهاش همکاری کنید تا هر روز بیشتر تو این نقطه گیر کنه، لطفی بهش نکردید. شما با کلام محترمانهای در موردش صحبت کردید، پس اگر واقعا براش احترام قائلید، نباید فرصت شنیدن و فهمیدن حقیقت رو ازش بگیرید.
به علاوه، شاید اگر ترکش کنید، اتفاقا بهش لطف بزرگی کرده باشید؛ چون گاهی، ویران شدن دنیایی که داریم، دقیقا همون چیزیه که برای ساختن یک دنیای بهتر، بهش احتیاج داریم. پس توانایی طرف مقابلتون رو دست کم نگیرید، شاید بعد از جدایی، ایشون هم خودش و هم شما رو با میزان ظرفیتی که نشون میده غافلگیر کنه.
البته اینم ممکنه که حداقل در ابتدا، با ویران شدن این دنیای آشنا، احساس کنه از هم پاشیده، ازتون بخواد ترکش نکنید یا بگه که با این کار، در حقش جفا میکنید؛ ولی هر اتفاقی که افتاد، شما حواستون باشه که این میل قابل درکی که الان، به اجتناب از یک مکالمه ناخوشایند و آزاردهنده دارید و رو با نگرانی برای حال ایشون اشتباه نگیرید. چون همونطور که گفتم، اگر واقعا نگران تشدید آسیبپذیری و تنهایی ایشون باشید، میتونید تشخیص بدید که موندن باهاش، اون گزینهای که کمتر بهش آسیب بزنه نیست.
به طور کلی، تصمیمگیریهای بزرگ و تعیینکننده زندگی، همیشه احتیاج به جسارت، خوشبینی و مقدار زیادی امید داره؛ چون ما فقط زمانی میتونیم چیزهایی که برامون آشنا، اما آسیبزا هستن رو ترک کنیم، که باور داشته باشیم، آینده میتونه بهتر باشه. پس سعی کنید علاوه بر خودتون، امید به بهبود رو برای آینده دوست دخترتون هم داشته باشید.