مهسا بهادری: سریال «زندگی زیباست» با کارگردانی قاسم جعفری که این روزها روی آنتن شبکه دوسیما میرود؛ داستان زندگی چند جوان را در قالب طنز اجتماعی روایت میکند. از زمانی که پخش این سریال آغاز شد، انتقاداتی مبنی بر تقلید این سریال از «فرندز» مطرح شده است.
به همین دلیل با رسول نجفیان، بازیگر«زندگی زیباست» گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید:
از زمان آغاز پخش سریال «زندگی زیباست» حواشی متعددی گریبان این سریال را گرفت. نکتهای که وجود دارد این است که عدهای بر این باورند که این سریال، نشاندهنده و ترویجدهنده فرهنگ غرب است. شما موافق این موضوع هستید؟
متن اولیه سریال اینگونه بود که یکسری جوان هستند که با مشکلات عدیده امروزی مانند ازدواج و تشکیل خانواده مواجه هستند. هدف این بود که به مشکلات جوانان جامعه بپردازیم.
ما یک سریال آمریکایی به نام «دوستان»(Friends) داریم که در دهه ۹۰ میلادی ساخته شده است. این سریال را دیدهاید؟
خیر متاسفانه آن را ندیدهام.
از زمانی که این سریال شروع شد مهمترین نکتهای که مطرح شد. شباهت بیش از اندازه «زندگی زیباست» به سریال «دوستان» بود که باعث شد عده زیادی از جمله روزنامه کیهان به نحوه پرداختن به موضوع اعتراض کنند. هدف سریال چنین چیزی بود؟
این نگاه اشتباه است، اگر آدمهایی که در این جامعه زندگی میکنند، در این رویاپردازیهای اشتباه نباشند، وجوه مشترک زیادی در بین جوانان در هر کجای این کره خاکی وجود دارد. جوانها یکسری نیازهایی دارند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. اینکه گمان شود این سریال فرهنگ غرب را ترویج میدهد اشتباه است. البته باید این پرسش از نویسنده و کارگردان شود. اما من به عنوان بازیگری که در این سریال حضور داشتم، رویکرد این سریال را پرداختن به مسائل جوانان و مشکلات عینی جامعه دیدم. فکر نمیکنم «زندگی زیباست» ارتباطی به آن سریال آمریکایی داشته باشد.
وجوه مشترک زیادی در بین جوانان در هر کجای این کره خاکی وجود دارد. فکر نمیکنم «زندگی زیباست» ارتباطی به سریال «فرندز» داشته باشد
ما هنرمندان کمتر شناخته شده را در«زندگی زیباست» میبینیم و این سریال هم چندان صدایی به پا نکرد. فکر میکنید استفاده نکردن یا استفاده محدود از بازیگران چهره و پیشکسوت در کمتر دیده شدن سریال تاثیرگذار است؟
نه تاثیرگذار نیست. البته این موارد نظر شخصی من است. اما قاسم جعفری، سریالهای زیادی ساخته و از هنرِ جوانهای مستعد و گمنام استفاده کرده است که بعدها این هنرمندان بسیار شناخته شدند. خود من هم معتقدم که این اتفاق باید رخ دهد و از نیروی جوان استفاده شود و معتقدم بهتر است خود قصه و هدف آن باعث جذب مخاطب شود تا اینکه چند بازیگر چهره عامل اصلی جذب مخاطب یک سریال باشند.
کوروساوا یک صحبت خوبی دارد و میگوید یک نوشته بد میتواند یک کارگردان خوب را نابود کند ولی یک نوشته خیلی خوب میتواند یک کارگردان بد یا متوسط را تبدیل به یک کارگردان خوب کند. متن و نوشته سریال بسیار مهم است. به خصوص نوشتهای که پابهپای نیازها و ضرورتهای جامعه پیش رفته و هدفش کاسب کاری نبوده است.
با نحوه پرداختی که این سریال دارد، نمیتوانیم خیلی آن را کمدی بدانیم. فکر میکنید ژانر سریال بیشتر ملودرام اجتماعی است یا کمدی؟
تا آنجایی که خود من میبینم فکر میکنم سعی شده در لایههایی از طنز جلو برود. حالا اینکه تا چه اندازه موفق بوده را به مرور زمان متوجه میشویم. داستان این سریال دقیقا مانند زندگی است، یک گوشه آن طنز است، یک بخشی از آن غم و شادی و همه این موارد در کنار هم، زندگی را تشکیل میدهند. نکته دیگر اینکه آقای قاسم جعفری در همه کارهایشان به مشکلات جوانها میپردازند و شاید این موضوعها یک جایی حساسیتبرانگیز شود اما باید دید که هدف چیست؟
ما در یک بازهای از زمان، مخصوصا در دهه هشتاد این موضوع را دیدیم که تلویزیون، توانایی بسیار خوبی در ساخت سریال طنز و جذب مخاطب داشت. اما به نظر میرسد که دیگر مانند گذشته توانایی انجام چنین کاری را ندارد و همین موضوع باعث شده تا بسیاری از مردم به سمت شبکه نمایش خانگی حرکت کنند. شما موافق این موضوع هستید؟
نگاه من بهگونه دیگری است. تلویزیون مشکلات، خطوط قرمز و معضلات خاص خودش را دارد. از طرفی هم تلویزیون سکوی پرتاب بسیاری از هنرمندان بوده است. شاید میزان آن کم شده باشد اما همین شبکه نسیم، هنوز هم برنامههایی مانند «خندوانه» و «دورهمی» دارد که برای مخاطب جذاب است. نباید این موضوع را اینگونه نگاه کنیم که چون سریالهای تلویزیون دچار رکود شدند، مردم به سمت سریالهای شبکه نمایش خانگی رفتند. در آن سریالها دست بازتری وجود دارد و محدودیتهای کمتری اعمال میشود و اتفاقا برخی از آن سریالها هستند که سعی در ترویج فرهنگ غرب و مصرفگرایی دارند و از آن طریق هم مخاطب جذب میکنند. وگرنه تمام افرادی که در تلویزیون حاضر میشوند و بعد هم به شهرت میرسند، مدیون تلویزیون هستند.
نباید فراموش کنیم که تلویزیون مال مردم است. اما در حالحاضر دسترسی به شبکههای اینترنتی و ماهوارهها با گذر کردن از خطوط قرمز و سوژه پردازی ضربه بزرگی به تلویزیون زده است.
پرسش اول اینکه تلویزیون همواره یکسری خطوط قرمز و محدودیتها را داشته، مگر این محدودیتها درگذشته وجود نداشت؟ پس چرا در آن زمان هم سریال کمدی ساخته میشد و هم مخاطب جذب تلویزیون میشد، اما حالا این موضوع وجود ندارد.
اینگونه نیست، دهههای گذشته اینترنت تا این اندازه وجود نداشت.
«زندگی زیباست» قصد ندارد تا فرهنگ غرب را ترویج دهد، اما برخی از سریالهای شبکه نمایش خانگی برای جذب مخاطب به دنبال ترویج غربگرایی هستند
ما نمیتوانیم اینترنت را حذف کنیم یا در واقع صورت سوال را پاک کنیم. کیفیت ساخت سریالهای تلویزیونی باید به قدری بالا باشد که مخاطب به صورت خود خواسته به این سمت حرکت کند.
طبیعتا این موضوع درست است و هرچه تلویزیون بتواند در این راه موفقتر باشد، بهتر است. اما من به این فکر میکنم چون در شبکههای خارج از تلویزیون امکانات بیشتر و محدودیتها کمتر است. اما این موضوع را نمیتوان نادیده گرفت که تلویزیون باید تلاش کند تا برنامههای جذاب و مخاطب پسندی تهیه و تولید کند.
یک اشاره به این موضوع کردید که تلویزیون برای بسیاری از هنرمندان سکوی پرتاب بوده است. اما همان هنرمندان الان حاضر نیستند که به تلویزیون برگردند. فاصله گرفتن این هنرمندان از تلویزیون چه دلیلی میتواند داشته باشد؟
نمیدانم، چون در ذهن آنها نیستم تا چندوچون ماجرا را بدانم اما فکر میکنم که یک سرِ تلویزیون مردم هستند. اگر قهری از جانب کسی است باید تبدیل به آشتی شود. من خیلی موافق این قضیه نیستم که هنرمندان از تلویزیون جدا شوند. معتقدم باید به خانهای برگردند که خانه خودشان است.
چند شب پیش، اصغر فرهادی جایزه بزرگ کن را برای فیلم سینمایی «قهرمان» به دست آورد، نظر شما درباره این اتفاق چیست؟
این موفقیت بزرگ را به ایشان تبریک میگویم. برای من موفقیت هر ایرانی، در هر کجای جهان بسیار ارزشمند است. ولی نباید فراموش کنیم که خاستگاه ما کجا بوده است. از این جهت این را میگویم که آدم اگر در یک جشنواره جهانی حضور پیدا میکند، هیچگاه مسائل مهم جهانی را فراموش نکند. من درباره تمام جشنوارهها این صحبت را دارم و معتقدم سوءتغذیه و قحطی یک ملت را از پای در نمیآورد، بلکه چیزی که یک ملت را از پای میاندازد، سوءتغذیه فرهنگی است و امیدوارم آدمها در هر مقامی که هستند، ظلمها و سختیهایی را که به مردمشان وارد شده است، نادیده نگیرند.
یک زمانی بالهای یک پرنده را میبندند و او را پرت میکنند. بعد از چند دقیقه فراموش میکنند که بالهای این پرنده بسته است و وقتی آن پرنده نمیتواند پرواز کند، همه او را مسخره میکنند. این دقیقا همان ظلمی است که تحریمهای بزرگ به مردم ایران و جوانهای ما تحمیل میکند و مشکلات ناشی از این تحریمها سبب میشود روشنفکرهای وازده خارج از کشور ما را به سخره بگیرند که ببینید، این ملت نمیتواند پرواز کند.
در اینباره بیشتر بخوانید:
◾️رسول نجفیان: چرا مدونا مولانا را میشناسد ولی عدهای از ایرانیان نه؟
۵۸۲۴۵